نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





خبر به دورترین نقطه جهان برسد

خبر به دورترین نقطه جهان برسد

نخواست او به من خسته بی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می کنی که اگر او را خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد

رها کنی برود از دلت جدا باشد

به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد

رها کنی بروند تا دو پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه جهان برسد

گلایه ای نکنی و بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که  نه ...!! نفرین نمی کنم که مباد

به او که عاشق او بودم زیان برسد

خدا کند که فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط آن زمان برسد ... !


[+] نوشته شده توسط احد در 12:33 | |







ای فلک



تو بر من ای فلک بیداد کردی

 

دل شاد مرا ناشاد کردی

 

شکستی در گلویم شوق آواز

 

نصیبم ناله و فریاد کردی

 


[+] نوشته شده توسط احد در 12:31 | |







صبح فردا

صبح فردا شد دیدم ردپاتو ازم گرفت

تا میخواستم به چشمهای روشن نگاه کنم

مال دیگری شدی و چشم هایت رو ازم گرفت

تو رو جادو کرد یکی با یک چیزی مثل تلسم

اثرش زیاد بود و خنده هایت رو ازم گرفت

تو با من حرف میزدی نگاهت یه جای دیگه بود

خدا لعنتش کنه اون نگاهت رو ازم گرفت

لحظه هایت یه وقت هایی مال دوتامون میشدن

اون حسود اون دو سه تا لحظه هات رو ازم گرفت


[+] نوشته شده توسط احد در 12:27 | |







من

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل و درد اشنا دیوانه است

میروم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم اغوشت کنم

می روم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم ازادباش

گر چه تو تنها تر از ما می روی

ارزو دارم ولی عاشق شوی

ارزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را


[+] نوشته شده توسط احد در 12:24 | |







خسته است دلم

خسته است دلم در این لحظه ،گرفته است دلم ،همین دل در هم شکسته

بی احساس تر از همیشه ام،غم آمده و به دلم نشسته

غم آمده و اشکم را در آورده

کسی نمیداند من چه حالی دارم، کسی نمیداند من چرا اینگونه پریشانم

کجاست آن آغوشی که به آن پناه ببرم ، کجاست آن دستهایی که مرا نوازش کند ،

اشکهایم را از گونه هایم پاک کند ، مرا از این حال و هوای ابری و دلگرفته رها کند ،

کجاست کسی که فریاد پر از غمم را بشنود و این سکوت غم زده را

با حرفهایش بشکند ، مرا آرام کند ، قلبم را با مهر و محبتهایش آشنا کند

کسی که نمیشنود حرفهای مرا در این لحظه ،

حالا آن کسی که میخواند حرفهایم را در این لحظه نمیبیند اشکهای مرا ،

حس نمیکند درد این دل تنهای مرا

نمیتوانم قلبم را به کسی بسپارم ، بهتر است مثل این لحظه ،از درد خویش بنالم

قلبم را بسپارم به کسی که بشکند آن را ، یا به جای آرامش آزار دهد این قلب بی گناهم را

نمیگردم دیگر هیچ جای دنیا به دنبال یک قلب باوفا


[+] نوشته شده توسط احد در 12:20 | |







سکوت دنیا

سکوت دنیا



 

آهای ستاره به من چشمک بزن دوباره !


آهای دنیا به من لبخند بزن دوباره !


دلم گرفته از تو ای ستاره ، شبهایم بی تو تیره و تاره !


دلم گرفته از تو ای دنیا ، باور کن که زندگی بی تو بی معناست!


مرا باور کن ستاره ، هوای دلم پر از غباره ، مرا باور کن دنیا ، اینجا دلم خسته و

 

تنهاست !


خسته ام ، خسته خسته ، ساز دلم غمگین است و شکسته !


دوباره هوای چشمانم ابریست ولی باران نمی بارد !


دوباره دلم به انتظار باران است ولی اشکهایم نمی آید !

 

بغض گلویم را می فشارد ، تنهایی مرا می آزارد ، هنوز غروب زندگی ام به پایان

 

نرسیده!


هنوز در حسرت طلوع نشسته ام ، باز در این حسرت سرد تنها و دلشکسته ام!


آهای ستاره به من چشمک بزن دوباره !


آهای دنیا به من خسته نگاهی بینداز دوباره !


شب شده ، هنوز بیدارم ، نمیدانم فردا بر من چه میگذرد ، هنوز بی تابم!


نمیدانم طلوع فردا به چه رنگیست ، رنگ آبیست ، یا رنگ سرخ به رنگ غروب!


نمیدانم تا کی هوای دلم ابری است ، تا کی شبهای تنهایی تاریک است!


مهتاب پشت ابرها جا مانده ، سکوت شب پر از هیاهو را فرا گرفته !


دل تنهایم ، تنهایی را باور کرده ، و باز به انتظار او که دردش را گوش کند نشسته !

 

نمیداند کسی نیست که بشنود دردهای پر از دردش را !


کسی نیست که این دل خسته را آرام کن ، تنهایی آمده و این دل خسته را خسته تر

 

کرده است !


آهای جغد شبانه برایم بخوان دوباره ، سکوت را بشکن ، دلم به آواز تو خوش است!


آهای ستاره به من چشمک بزن دوباره !


آهای دنیا چه خبر از فردا؟

 

دنیا سکوت کرد و دلم آرام گریست !


[+] نوشته شده توسط احد در 12:15 | |







تقدیم به تو عزیزم

تقدیم به تو عزیزم





 

یک شاخه گل از طرف یک قلب عاشق تقدیم به تو!

 

شاخه گلی که با یک دنیا عشق و احساس عاشقانه برای تو چیده ام!

 

از من بپذیر این هدیه را زیرا به خاطر تو و به عشق تو این شاخه را چیده ام!

 

این تنها هدیه من نیست ، قشنگترین هدیه در قلب من است !

 

همین قلبی که تنها برای تو میتپد !

 

هدیه من به تو این است :: دوستت دارم!

 

از من بپذیر زیرا از ته قلبم این کلام زیبا را به تو گفته ام!

 

همین که تو را دارم بهترین هدیه است ، همین که یک دنیا دوستت دارم زیباترین

 

 لحظه عاشقیست !

 

هر روز ، هر لحظه و هر ثانیه برای من و تو روز عشق است !

 

امروز روز تو و فردا روز من است ، آری هر روز ما روز عشق است !

 

میخواهم هر لحظه به تو این روزهای زیبا را تبریک بگویم و به عشق رسیدن روزهای در

 

کنار هم بودن لحظه شماری کنم !

 

یک شاخه گل از طرف کسی که یک دنیا دوستت دارد تقدیم به تو...

 

تو که میدانی خودت از گل نیز برایم زیباتری عزیزم ، گلی که جایش در قلب من است!


من و تو به انتظار روز وصال نشسته ایم تا به همگان ثابت کنیم که عاشق هم هستیم!


دستت را به من بده عزیزم ، بگذار به آغوش گرمت پناه ببرم ، زیرا آغوش تو امنترین و

 

گرمترین جای دنیاست !

حالا که در آغوشت هستم احساس میکنم خوشبخترینم !

 

دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی تا من نیز احساس آرامش کنم!


یک هدیه دیگر نیز برای تو دارم ای بهترینم ، لبهای سرخت را بر روی لبانم بگذار تا آن را

 

به تو تقدیم کنم!


[+] نوشته شده توسط احد در 12:10 | |







نگاهم کن

نگاهم کن



 

 

صدایم کن ، که صدایت آرامش وجود من است!


نگاهم کن ، که درون چشمانت برایم طلوع یک دنیا عشق و محبت است!


دعایم کن ، که دعای تو تضمین فرداهای زیبای با تو بودن است !
 

نوازشم کن ، که دستان پر مهرت گرمی گونه های سرد و خیسم است !

 

باورم کن ، که با باور تو من عاشقترینم!

 

اشکهایم را پاک کن ، حالا نگاهم کن ، کمی با من درد دل کن ، مرا آرام کن !

 

بگذار سرم را بر روی شانه هایت بگذارم ، بگذار دستانت را بفشارم ، بگذارم بگویم چقدر

 

دوستت دارم ، مرا باور کن !


با آن چشمهای زیبایت نگاهم کن ای عشق من ، نگاه تو مرا دیوانه تر میکند!


نگاه زیبایت را باور دارم ، زیرا درون آن یک دنیا محبت میبینم !
 

نگاهت را باور دارم زیرا در نگاهت معنای واقعی عشق را می بینم و کلمه دوستت دارم

 

را میخوانم و با تمام وجود حس میکنم که چقدر مرا دوست داری !

 

با نگاه عاشقانه ات نام مرا صدا میکنی و میگویی که تنها مرا داری !


با نگاه عاشقانه ات راز دلت را میدانم و میگویم که محرم رازهایت هستم
 

نگاهم کن که نگاهت مرا به این باور می رساند که ما هر دو یک عاشق واقعی هستیم!

 

با نگاه درون چشمهای زیبایت راز دلت را میخوانم و این را میدانم که تو بهترینی! تو

 

همانی هستی که لایق منی !

 

نگاهم کن ، با نگاهت صدایم کن، با صدایت آرامم کن !

 

نگاهم کن ای عشق تا با نگاه به آن نگاه عاشقانه ات احسا
س خوشبختی کنم!


[+] نوشته شده توسط احد در 11:59 | |







لطفا دست نزنید!

     لطفا دست نزنید!

این قلب شکستنی است!

 

اگر من بی وفا  بودم ، پس چرا در گذشته تنها بودم، بی وفایی مثل تو ،

مرا در دام تنهایی انداخت!

اگر اشکهای من ظاهری است ، حرفهای دلم دروغین است ،  

پس چرا بر روی قلبم نوشته که ( لطفا دست نزنید که این قلب شکستنی است! )

تو که با پاهایت بر روی قلبم آمدی و آن را شکستی ،  

پس چرا هنوز قلبم به امید فردا ماندنی است !

فردا دلم را به رویاها خوش کرده ام ، رویایی که دیگر تو درون آن نباشی  

و هیچ ردپایی را از تو درآنجا نبینم

 که اگر ببینم آتش میگیرم ، برای همیشه از من دور شو  

که نمیخواهم  از غصه بودن تو بمیرم!

روزی بود روزگاری، تو بودی و من نیز دیوانه تو بودم ، تو قلبم را شکستی ،  

قصه عشق را ناتمام گذاشتی و رفتی ،

 قصه را دیگر کسی نخواند ، تو مرا در قصه جا گذاشتی ، قصه تمام شد  

و من نیز از یادت فراموش شدم!

این دیگر قصه نیست ، حقیقتیست تلخ ، از آنچه در قلب شکسته ام میگذرد!

با این نفرتی که نسبت به تو دارم ، تا غرورت را بیش از این نشکسته ام ،  

قلب هزار رنگت را بردار و از اینجا برو !

اگر من بی وفا بودم ، اگر برایت کم گذاشتم و عاشقت نبودم ،  

پس چرا آن زمان که رهایت کردم همه میگفتند

( ساده بودی که عاشق بودی ، روز و شب اشک میریختی و دیوانه بودی ،  

آفرین به تو که رهایش کردی ، او لایق تو نبود ، تو حتی قلبت را نیز فدایش کردی !)

اگر اشکهای من ظاهری است ، حرفهای دلم دروغین است ،  

پس چرا بر روی قلبم نوشته که ( لطفا دست
نزنید که این قلب شکستنی است! )


[+] نوشته شده توسط احد در 11:51 | |







خوش آمدی


خوش آمدی

      

خوش آمدی به خانه قلبم ، خانه ای که پر از عشق و محبت است!

خوش آمدی به خانه قلبم ، خانه ای که سردر آن شعری از صداقت است!

وارد آنجا که شدی ، یکرنگ به رنگ آبی عشق است

، آواز عاشقانه ای که در خانه قلبم برپا شده را گوش کن، که آهنگساز آن  

سرنوشت است!

پنجره های این خانه را باز کن که بیرون از آن دریای عشق است ،

عکست را بر روی طاقچه ببین ، اینجا مثل بهشت است!

دلتنگی معنا ندارد آنگاه که تو در قلب منی ، همصدا باش با عشق ای تو  

که دنیای منی!

در خانه قلبم را ببند و کلیدش را با خود به داخل ببر ، در همانجا باش  

مرا با خود به رویاها ببر!

خوش آمدی به خانه قلبم ، حالا دیگر تو صاحب خانه ای ، جز تو کسی لایق  

اینجا نیست ، تو دیگر تا ابد مال منی!

خوش آمدی به خانه عشق ، به جایی که کمپانی مهر و محبت است

، سرچشمه صداقت و یکرنگی است ، تکیه گاهیست برای تو ،  

اینجا خانه عشق تو است!

خوش آمدی به خانه عشق ، سرپناه تو همینجاست تا پایان سرنوشت....


[+] نوشته شده توسط احد در 22:44 | |



صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 10 صفحه بعد